موزه عشق مدرن

moze eshghe modern


230,000

ضمانت اصالت کالا
ارسال فوری (برای شهر تهران)

امکان سفارش بیشتر وجود ندارد!

افزودن به سبد خرید
مورد علاقه
مقایسه
اشتراک‌گذاری
ارسال رایگان برای سفارش‌های بالای 500,000 تومان
ضمانت اصل بودن کالا ضمانت اصل بودن کالا
پشتیبانی 24 ساعته پشتیبانی 24 ساعته
۷ روز ضمانت بازگشت ۷ روز ضمانت بازگشت
پرداخت درمحل پرداخت درمحل
تحویل اکسپرس تحویل اکسپرس

«هیتر رُز» در سال 1964 در استرالیا به دنیا آمد. رُمان­های او یا نامزد نهایی دریافت جایزه یا برنده جوایزی برای ادبیات داستانی، رُمان جنایی و ادبیات فانتزی کودکان شده­اند. رُز با دریافت جایزه «استلا» لقب بهترین نویسنده زن استرالیا را از آنِ خود کرد. «موزه عشق مدرن» هفتمین رُمان رُز است که به گفته وی برای نگارشش 11 سال زمان صرف شده است. این رمان اولین رُمان بزرگسالِ هیتر رُز است که در آمریکا نیز به چاپ رسیده است. موزه عشق مدرن در واقع ادامه پرفورمنس هنرمند حاضر «مارینا آبراموویچ» است که از عموم مردم درخواست می‌کرد هر روز در موزه هنر مدرن نیویورک مقابلش بنشینند و نگاه‌های هنرمندانه خلق کنند. رُز یک بار با آبراموویچ ملاقات کرد و از او اجازه گرفت تا بتواند نام او را به عنوان یکی از شخصیت‌های داستان خود انتخاب کند و البته در اجرایش حضور یافت و با کسانی که در تجربه هنری او شریک شده بودند مصاحبه کرد.

پس از ملاقاتی که رُز با آبراموویچ داشت او دریافت که باید از شخصیتِ واقعیِ مارینا آبراموویچ در کتاب استفاده کند. مارینا آبراموویچ درباره این کتاب چنین می­گوید: «قاب­بندی یک داستان عاشقانه حول محور یک اجرای طولانی­مدت که گذرِ زمان در آن امری حیاتی محسوب می­شود، ایده­ی فوق­العاده بکری است. این کتاب را خیلی دوست دارم.»

******

هر کس می­توانست دو دقیقه تا دو ساعت بنشیند. یا کلِ روز. مارکو توقع نداشت مردم این کار را بکنند. و هیچ یک از خانواده­ي مارینا هم چنین توقعی نداشتند. چهره­هاي افرادي که می­نشستند حالت­هاي بسیار زیادي به خود می­گرفتند. او به دنبال هیجان بود. به دنبال لحظه­اي بود که فردِ مقابل مارینا کاملا دستخوش آن نگاه نامفهوم شده بود. او احساس می­کرد انگار درونِ دنیایی از حقیقتِ محض قرار دارد. چه کسی تصور می­کرد چنین چهره­هایی آنجا باشند؟ او از معماري، تاریخ و موسیقیدان­ها عکاسی کرده بود. حالا او هر روز به چهره­ي انسانی که غرقِ در کنجکاوي بود نگاه می­کرد و شکافِ تاریخ را در قلب یک انسان می­دید. هر کس به شکلِ مغلوب، نجات­یافته، پیراسته، متاثر و واضحِ خودش بود.

او این چیزِ زودگذر را ثبت می­کرد، مصاحبتِ بین هنرمند و تماشاچی­اش. صندلیِ مقابلِ او یک دعوت بود.

اگه می‌خواي بیا بشین.

ثبت نظر

نظر خود را در مورد محصول مطرح نمایید

نظرات

نظرات (0)