من عاشقش نبودم

کتاب حاضر، سوغات سفری سی و هشت ساله است، سفری طولانی و سرشار از نشیب و فراز نگارنده، مشتاقانه و نوجوانانه این سفر را آغاز کرده و تا امروز که این مجموعه پیش روی شماست؛ کتابهای فراوانی را خوانده و آدمهای بزرگوار بسیاری را دیده است.

برای وی زیباتر از همه چیز خود «سفر» بوده است؛ حتی بیشتر از نتیجه های کوتاه یا طولانی سفرش در میان نوشته ها و آدم ها، به خود سفر علاقه مند است. چون این سفر طولانی، نوجوانی را به میان سالی اش پیوند زد و او را که شناخت امام زمان (عج) را با قصه ها و دیدن احوال آدمهای مشتاق آغاز کرده بود؛ «دچار» کرد....

و دچار کسی است که دلش میخواهد برای کسی که دچار اوست، «کاری کند».

نویسنده فرض کرده است همه ما در قلعه ای از «نشناختن امام زمان (عج) گرفتاریم که خاموش و تاریک و خشک است... و بیرون قلعه، سرشار از زیبایی و سرسبزی و طراوت یاد و شناخت امام (ع) است. کتاب حاضر، تلاش خواهد کرد از همه دیوارها پنجره هایی کوچک بگشاید تا شاید مخاطبان ارجمند کتاب پنجره ای را انتخاب کنند و از همان، منظره تماشایی آن جمال اعظم الهی را ببینند.