مجله عصر اندیشه- مهدی مرادی: کتاب «لینکلن در برزخ» نخستین رمانِ بلند جورج ساندرز است. نویسنده این اثر تلاش کرده تا از صداهای مختلفی مانند راویان تاریخی، آشنایان لینکلن و ارواح استفاده کرده و داستان را خلق کند به نحوی که چند راوی، داستان را بازگو میکنند. ترجمه این اثر به زبان فارسی توسط رعنا موقعی صورت پذیرفته و نشر ستاک نیز در سال ۱۳۹۶ آن را در ۴۳۲ صفحه منتشر کرده است.
«جورج ساندرز» را واقعاً باید خالقِ آثار و متنهای متفاوت و خاص دانست. رمانِ «لینکلن در برزخ» هم نمونه بارزِ یکی از این آثار است. رمانی که به حق توانسته جایزه ادبی «من بوکر» ۲۰۱۷ را به خود اختصاص دهد. شاید این رماننویس و مقالهنویس آمریکایی، شما را دچار سردرگمی در متن کند، اما قطعاً مطالبی دارد که میتواند هر مخاطبی را به خود جذب کرده و در پارهای از اوقات، فارغ از همه امورات زندگی، او را به فکر فرو ببرد. این نویسنده با سبک نگارشش میتواند پرسشهای فلسفی و اخلاقی بسیاری را در ذهن خواننده ایجاد کند.
تعلیقی که جورج ساندرز در رمانِ «لینکلن در برزخ» ایجاد میکند، میتواند همه مخاطبان کتابخوان را با خود همراه سازد. خواننده نسبت به جریان داستان اعم از حوادثی که در آن اتفاق میافتد، با شک و تردید همراه میشود و همین ویژگی، او را وامیدارد تا ادامه داستان را پی بگیرد. خوانندگان در طول داستان احساس میکنند به سفری رؤیایی و جادویی رفتهاند. جادویی که با مرگ دستوپنجه نرم کرده و جسم انسان را از درون خود جدا میکند. مردگانی که در این کتاب مطرح میشوند، مرگ خود را قبول ندارند و حتی نامش را نیز عوض کردهاند و به خود بیمار میگویند. بیمارانی که امید به شفاء دارند و قرار است هر چه زودتر خوب شوند و بازگردند. مردگانی که تابوت خود را جعبه بیمار تلقی کرده و در تمام طول داستان سعی بر ذکر نشدن نام تابوت دارند.
نویسنده در طول داستان شخصیتهای گوناگون و مختلفی را نام میبرد؛ علاوه بر شخصیت «هانس ولمن» که سفر رؤیایی با او شروع میشود؛ «لینکلن» (شانزدهمین رئیس جمهور آمریکا) هم در طول داستان حضور دارد. او بر سر مزار پسر ده سالهاش ویلیام میرود. ویلیام بر اثر بیماری تیفوس درگذشته است. همچنین شخصیتی دیگری به نام «جناب کشیش اِورلی توماس» هست که با تفکرات خاص خود سعی در رهبری بقیه دارد. داستان تماماً در دیالوگ و گفتگوهای افراد میچرخد. پیام تمامی شخصیتهای داستان «دوست داشتن یکدیگر» است. آنها به هم میآموزند که چطور میشود با هر سلیقه و تفکری همدیگر را دوست داشت و به همنوع خود عشق و علاقه ورزید. تفکری که امروز جایش در زندگی تکتک آدمها خالی است. ساندرز پیشزمینه و ایده خلق این داستان را از روایت پسرعموی همسرش گرفته است که شرح ماجرا و دیدار لینکلن از قبر پسرش را برایش بازگو میکند. بیشتر رخدادهای این رمان در مکانی به نام «باردو» رخ میدهد، واژهای که در آیین بودایی به معنای سرزمین میانه یا برزخ است؛ جایی که در آن روح میان تناسخ و مرگ است، ولی با بدن جسمانی ارتباطی ندارد.
کتابی که «جورج ساندرز» دو دهه برای آن وقت گذاشته است، بیشک باید جایزی ادبی «من بوکر» را ببرد. به گفته خودش ایده این رمان، ابتدای جنگ داخلی آمریکا و پس از درگذشت پسرِ لینکلن بوده که در اوقات مختلف به آرامگاه او در قبرستان «جورج تاون» میرفته است. این داستان ایدهای را در ذهن ساندرز بیدار کرده، اما دو دهه زمان نیاز بوده است تا باروَر شود. سبک غیرمعمول ساندرز توانسته است خوانندهها و داوران جایزه «من بوکر» را به چالش بکشد و تخیل آنها را تسخیر کند. تقریباً تمام کتاب در قالب دیالوگ نوشته شده و قطعاتی از داستانهای تاریخی هم در آن به هم تنیده شده است. بخشی از این روش به نوع تربیت و شرایط رشد ساندرز برمیگردد؛ او از طبقه کارگر محسوب میشود و با پیشینه علمی یک مهندس ژئوفیزیک شروع به نگارش کرده است. او بیشتر به خاطر نوشتن داستانهای بلند، روزنامهنگاری و مقالهنویسی شناخته شده است و این تنها اثری بوده که یک رمان بلند به حساب میآید. ساندرز میگوید: «به نظر من داستان یک دی. ان.ای دارد، خودش حجمش را تعیین میکند و این یکی دائم در حال برونریزی بود.»
جورج ساندرز با کسب «من بوکر» پا جای پای نویسندگان صاحبنامی، چون مارگارت اتوود، یان مکایوان و کازوئو ایشیگورو گذاشته است، اما این اتفاق برای او چه معنایی دارد؟ «اینکه هیأتی از داوران کار تو را تأیید کنند، به تو حس قدرت میدهد. یعنی به خودت میگویی غرایزم هنوز به طور کامل به فنا نرفتهاند، حتماً میدانستم باید چه کار کنم.» این نویسنده ۵۸ ساله، نسل آینده را «آزاد از تعصبات موروثی» میبیند و به آنها به عنوان منبع امید نگاه میکند. اما از نظر او در وضعیت فراقطبی کنونی، برقراری تعادل در نوع نگاه به دنیا امری ضروری است. وی میگوید: «به نظر من مثبتاندیشی و منفینگری در ناشکیبایی ریشه دارند. من فکر میکنم پیچیدهترین رویکرد این است که زندگی را همه چیز بدانیم: زیبا و وحشتناک. حالت ایدهآل، پذیرفتن واقعیت پیش رویتان است.»
آثار داستانی این نویسنده آمریکایی بیشتر به پوچی مصرفگرایی، فرهنگ سازمانی و نقش رسانههای جمعی پرداخته است. با اینکه بسیاری از منتقدان کارهای او را دارای لحنی طنزگونه میدانند، آثارش سؤالهای فلسفی و اخلاقی زیادی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند. برخی سبک «ساندرز» را با نوشتههای «کورت ونهگات» که الهامبخش او هم بوده، مقایسه کردهاند. بیشک لینکلن در برزخ میتواند کتابی باشد که به ما بیاموزد با هم مهربان باشیم. میآموزد که روز موعود یعنی «مرگ» در کمین هر انسانی خواهد بود، روزی که آدم مجبور است جسمش را بگذارد و برود؛ اما محبت و مهربانی انسانها است که باقی خواهد ماند.